اگزیستانسیالیست نشویم !
پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ
اى پدر من، اى مادر من!
دین تو، مذهب تو و همه اعمالى که بنام دین و مذهب انجام می دهى و همه عقایدى که که بنام دین و مذهب دارى، همه اش بیهوده و زیان آور است!
... دین تو عبارت است از یک نیرویى که ترا از دنیا و از پیش از مرگ غافل مى کند و همه دلهره و وسواس و ترس و کوشش و مسوولیت و تلاش ترا متوجه مرگ و بعداز مرگ مى کند، و من بعنوان جوان امروز، روشنفکر امروز، تحصیل کرده امروز، به "پیش از مرگ" کار دارم، و دین تو هیچ سخنى درباره پیش از مرگ بمن نگفته، به تو هم نگفته، تو هم نمى دانى، تو مى گویى: این عقاید و اعمال دینى من به این درد مى خورد که جواب نکیر و منکر را بدهم، وقتى سرم را در گور، برخشت و خاک لحد گذاشتم، در آنجا فوائدش روشن مى شود،...
مى گویم راست است، اما براى پیش از مرگ ( که ما در ذلت و فقر و نیازمندى جان مى دهیم) دین تو چه دارد؟ هیچ چیز!
تو در آتش مى سوزى و مردم تو و هم نژادهاى تو و مردم جهان و نوع انسان در آتش زندگى مى سوزند و تو احساس گرما هم نمى کنى! و بعد شبها و روزها تمام گریه و اضطراب تو از تصور زبانه آتش قیامت و عذاب پس از مرگ است! و من! آتشى که اکنون بر بشریت نازل شده و من و تو و او و همه در آن مى سوزیم، کار دارم و در جستجوى آنم که چه عاملى و چه آبى این زبانه را اطفا مى کند؟...
این دین فقط تو را باید نجات بدهد، من دنبال دینى و ایمانى می گردم که بشریت را نجات بدهد و حتى خود من هم فدایش بشوم. دینى که براى نجات جامعه بکوشد و "من" را قربانى "ما" کند.
بابا، مامان،
من با تو خیلى فرق دارم، خدایى که تو و کسانى مثل تو مى اندیشند و مى سازند، خدایى است که مسوولیت هاى ترا، اراده ترا، و همه وظیفه هاى انسانى ترا در این دنیا و در جامعه و در برابر مردم تکفل مى کند، و تو با چاپلوسى و نذر و نیاز به آن خدا، خودت را از عواقب هر جرمى و جنایتى معاف مى بینى! درست مثل زندگى اجتماعیت است که هر وقت کارت گیر مى کند، حقه بازى مى کنى. یک قانون مالیاتى وضع مى شود، یک حکم قضایى و حقوقى از دادگسترى برایت مى آید، این را مى بینى، آنرا مى پزى، تملق مى گویى، تلفن می کنى، رشوه مى دهى، پول و پارتى فراهم مى کنى واسطه مى تراشى! "در دینت هم همین کارها را می کنى"،...
هیچ قانونى ترا از پلیدى و جنایت و حق کشى و مال مردم خورى و خیانت و قانون شکنى باز نمى دارد، همچنین با توسل و شفاعت و جلب محبت و نظر یکى از مقربان و حاشیه نشینان سلطان کائنات دینت هم! ترا در دنیا، از خطا و گناهى که خودت هم به آن معتقدى و می دانى که دینت هم ترا از آنها بر حذر مى کند باز نمى دارد!
بارى پدر، مادر! این مسیر دینى است که تو بمن نشان مى دهى و من نمى خواهم که در این دنیا زندانى بدبخت و اسیر باشم، می خواهم آزاد، عزیز و سرافراز باشم، من کفرى را خودت مى گویى در این دنیا آزادى و عزت و سعادت و بهشت مى دهد، بر دین تو که زندانى و اسارت و رنج و فقر را موجب مى شود، و حتى توصیه مى کند، ترجیح دادم. تو هى فحش بده، نق بزن، نفرین کن!...
انصاف بده پدر، مادر، جهانبینى تو یک "جهانبینى شکمى" است! بشریت و اخلاق و اراده و مسوولیت و خیر و شر و کار و فکر و سرنوشت و سرگذشت و جهاد و جنایت و خدمت و خیانت ووو و همه یعنى "کشک"! همه اینها به شکمهامان مربوط است. تعجب می کنم که چرا از شهامت على ستایش مى کنى؟ چرا بر شهادت حسین مى گریى؟ چرا از قساوت شمر خشمگینى؟ اصلا قاتل حسین شمر است؟ یا... العیاذبالله!! مى بینى این دین تو سر از کجا در مى آورد؟ هم به ضرر خلق است و هم خدا! فقط به درد شمر مى خورد!
این بود، پدر، که "ایمان شکمى" تو را رها کردم و اگزیستانسیالیست شدم و معتقد شدم که من مى توانم سرنوشت خودم و جامعه خودم را بسازم، به آن سارترى معتقدم که مى گوید: "حتى کسى که از مادرش فلج بدنیا مى آید، اگر قهرمان ورزش نشود خودش مسوول است"!
این دین فقط تو را باید نجات بدهد، من دنبال دینى و ایمانى می گردم که بشریت را نجات بدهد و حتى خود من هم فدایش بشوم. دینى که براى نجات جامعه بکوشد و "من" را قربانى "ما" کند.
بابا، مامان،
من با تو خیلى فرق دارم، خدایى که تو و کسانى مثل تو مى اندیشند و مى سازند، خدایى است که مسوولیت هاى ترا، اراده ترا، و همه وظیفه هاى انسانى ترا در این دنیا و در جامعه و در برابر مردم تکفل مى کند، و تو با چاپلوسى و نذر و نیاز به آن خدا، خودت را از عواقب هر جرمى و جنایتى معاف مى بینى! درست مثل زندگى اجتماعیت است که هر وقت کارت گیر مى کند، حقه بازى مى کنى. یک قانون مالیاتى وضع مى شود، یک حکم قضایى و حقوقى از دادگسترى برایت مى آید، این را مى بینى، آنرا مى پزى، تملق مى گویى، تلفن می کنى، رشوه مى دهى، پول و پارتى فراهم مى کنى واسطه مى تراشى! "در دینت هم همین کارها را می کنى"،...
هیچ قانونى ترا از پلیدى و جنایت و حق کشى و مال مردم خورى و خیانت و قانون شکنى باز نمى دارد، همچنین با توسل و شفاعت و جلب محبت و نظر یکى از مقربان و حاشیه نشینان سلطان کائنات دینت هم! ترا در دنیا، از خطا و گناهى که خودت هم به آن معتقدى و می دانى که دینت هم ترا از آنها بر حذر مى کند باز نمى دارد!
بارى پدر، مادر! این مسیر دینى است که تو بمن نشان مى دهى و من نمى خواهم که در این دنیا زندانى بدبخت و اسیر باشم، می خواهم آزاد، عزیز و سرافراز باشم، من کفرى را خودت مى گویى در این دنیا آزادى و عزت و سعادت و بهشت مى دهد، بر دین تو که زندانى و اسارت و رنج و فقر را موجب مى شود، و حتى توصیه مى کند، ترجیح دادم. تو هى فحش بده، نق بزن، نفرین کن!...
انصاف بده پدر، مادر، جهانبینى تو یک "جهانبینى شکمى" است! بشریت و اخلاق و اراده و مسوولیت و خیر و شر و کار و فکر و سرنوشت و سرگذشت و جهاد و جنایت و خدمت و خیانت ووو و همه یعنى "کشک"! همه اینها به شکمهامان مربوط است. تعجب می کنم که چرا از شهامت على ستایش مى کنى؟ چرا بر شهادت حسین مى گریى؟ چرا از قساوت شمر خشمگینى؟ اصلا قاتل حسین شمر است؟ یا... العیاذبالله!! مى بینى این دین تو سر از کجا در مى آورد؟ هم به ضرر خلق است و هم خدا! فقط به درد شمر مى خورد!
این بود، پدر، که "ایمان شکمى" تو را رها کردم و اگزیستانسیالیست شدم و معتقد شدم که من مى توانم سرنوشت خودم و جامعه خودم را بسازم، به آن سارترى معتقدم که مى گوید: "حتى کسى که از مادرش فلج بدنیا مى آید، اگر قهرمان ورزش نشود خودش مسوول است"!
توصیه میکنم حتما متن کامل کتاب را از این لینک دانلود کرده و مطالعه بفرمایید.دریافت
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" اگزیستانسیالیست نشویم! "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/30726
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام خامنهای: نجات فلسطین با دریوزگی از سازمان ملل یا از قدرتهای مسلّط و به طریق اولی از رژیم غاصب به دست نمیآید، راه نجات فقط ایستادگی و مقاومت است، با توحید کلمهی فلسطینیان و کلمهی توحید که ذخیرهی بیپایان حرکت جهادی است."
یا علی