" استیضاح "

♦☻ |امان از زبان سرخ که سر سبز میدهد بر باد| ☻♦

" استیضاح "

♦☻ |امان از زبان سرخ که سر سبز میدهد بر باد| ☻♦

" استیضاح "

رهبر معظم انقلاب:
بدانید سر راه، مشکلات خیلی زیاد خواهد بود، توطئه‌‌‌‌‌‌ها خیلی زیاد خواهد بود؛ علیه شماها، علیه این دولت(نهم و دهم)و در باطن علیه این نظام. خیلی فکرها هست، خیلی تلاشها و توطئه‌‌‌‌‌‌ها هست و آماده باشید برای مواجهه‌‌‌‌‌‌ی با انواع و اقسام بدخواهی‌‌‌‌‌‌ها و بددلی‌‌‌‌‌‌ها و بدبینی‌‌‌‌‌‌ها که اثرش هم در بیرون بروز خواهد کرد.

پیام های کوتاه
مقامات
نشان افسران

..........................

لوگوی ما:
آخرین نظرات

۶ مطلب با موضوع «پیامک نوشت» ثبت شده است

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت
پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
روز اول ، پسر بچه 37 میخ به د یوار کوبید . طی چند هفته بعد، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخ ها بر دیوار است...
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخ ها را از دیوار در آورد.
♥♥♥♥♥♥♪♫♪♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است .
پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت:پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن .
♥♥♥♥♥♥♪♫♪♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف هایی می زنی، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می گذارند.
تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری . اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد .
چون آن زخم سرجایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است.

امان از زبان سرخ که سر سبز می دهد بر باد...
۱ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۱۲
شاگرد خان

خوشا آنان که با عزت ز گیتی    بساط خویش برچیدند و رفتند  


ز کالاهای این آشفته بازار   محبت را پسندیدند و رفتند


خوشا آنان که در میزان وجدان    حساب خویش سنجیدند و رفتند


نگردیدند هرگز گرد باطل      حقیقت را پسندیدند و رفتند


خوشا آنان که بر این عرصه خاک     چو خورشیدی درخشیدند و رفتند


خوشا آنان که از پیمانه دوست       شراب عشق نوشیدند و رفتند


خوشا آنان که با اخلاص و ایمان      حریم دوست بوسیدند و رفتند


خوشا آنان که در راه عدالت      به خون خویش غلتیدند و رفتند


خوشا آنان که بذر آدمیت      در این ویرانه پاشیدند و رفتند


چو نخل بارور در تنگستان      ثمر دادند و بخشیدند و رفتند


خوشا آنان که پا در وادی عشق    نهادند و نلغزیدند و رفتند


خوشا آنان که بار دوستی را       کشیدند و نرنجیدند و رفتند


رسا در راه خدمت باش کوشا      خوشا آنان که کوشیدند و رفتند


زنده یاد دکتر قاسم رسا


۳ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۵۱
شاگرد خان
« زن قادر به دوستی نیست،
زنان گربه، پرنده و در بهترین حالت گاو باقی می مانند.
وقتی نزد زن می روی شلاق را فراموش نکن. »

نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی در قرن نوزدهم

" اگر نظر خاصی در مورد این حرف جناب نیچه داشتید لطفا بیان فرمایید. "
۱۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۳۱
شاگرد خان
حدود ده سال است که ساکن مجیدیه هستیم و در تمام این مدت با یک خانواده ارمنی همسایه ایم که انسانهای شریفی هستند، حدود یک سال پیش دختر همسایه مبتلا به بیماری ای شد که باعث فلج شدن هر دو پایش گردید. از آن روز مدام مداوا و طبابت و عوض کردن این دکتر و آن دکترشان شروع شد، ولی فایده ای نکرد
پارسال یه روز (أیام فاطمیه بود ) که مرد همسایه داشت میرفت سر کار من هم از در بیرون میرفتم و باهم روبرو شدیم و پس از سلام و احوالپرسی جویای احوال دخترش شدم. گفت: این همه دکتر متخصص و گران قیمت هیچ تاثیری نداشت و هنوز دخترم قادر به حرکت نیست.
به او گفتم: میخواهی دکتر متخصصی را به تو معرفی کنم که حتما این درمان از دستش بر میاد؟؟
گفت: اگر چنین کسی هست و فکر میکنی میتونه خوب بگو!
گفتم: ما مسلمونا یه بانوی بزرگواری داریم به اسم حضرت فاطمه زهرا (س) اگر به او متوسل شوی و از او بخواهی مطمئنم مشکلت حل می‌شود. وقتی این را شنید لبخندی زد و سوار ماشینش شد و گفت: از اینهمه دکتر فوق تخصص و متخصص چکاری بر آمد که از توسل بربیاد؟ ولی دوستام چند تا فوق تخصص که تازه از اروپا آمده اند بهم معرفی کردند. سراغ اونها میرم ببینم چکار میکنند، و خداحافظی کرده و رفت.
من هم به دنبال کارم رفتم و دیگر از آنها خبر نداشتم تا اینکه چند هفته بعد به در خانه ما آمد زنگ زد و مرا کار داشت. رفتم دم در و پس از سلام و احوال پرسی جویای حال دخترش شدم. با چشم گریان گفت: بعد از آن روز که باهم صحبت کردیم من سراغ چندین متخصص دیگر رفتم ولی هیچ اثری نکرد. در صف انتظار یکی از متخصصین بودم و دخترم در کنارم خواب بود ، 
ناگهان یاد حرفهای تو افتادم و در دلم متوسل شدم به همان کسی که گفتی و گفتم: ای خانم بزرگواری که فلانی تو را معرفی کرد و من اسمت را یادم نیست ، من تاجر فرش هستم، نذر میکنم که اگر دخترم را شفا بدهی ، برای تمام صحن های حرمت فرش دستباف هدیه میکنم، در همین حال و هوای خودم بودم که دیدم دخترم مرا تکان میدهد، به خودم آمدم ، دخترم گفت : بابا ببین من راه میرم. اون خانم گفت: بابات از من خواسته که تورو خوب کنم. از جات بلند شو و منو بلند کرد و من تونستم رو پاهام واستم و راه برم. و حالا در حالی که از تو برای معرفی این خانم خیلی ممنونم ، ازت خواهش میکنم آدرس حرمش رو بدی تا من نذرمو ادا کنم
اینجا دیگه من بودم که زار می‌زدم که ای مرد، تو بی خبری که خانم بزرگ و با کرامت ما زهرای اطهر نه که حرم ندارد بلکه قبر مشخصی هم ندارد
یافاطمه الزهرا
ارسالی توسط یکی از دوستان حقیقت جو
۸ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۳:۰۱
شاگرد خان
یکی از مشکلات فعلی حزب اللهی ها
 این است که کله های به چه عظمت ولی دستهای کوچک دارند.
   صدر تا ذیل حکومت را می تواند نقد و آسیب شناسی کند  
      ولی یک اکران فیلم در دانشکده نمی تواند برگزار کند.  
                                                                         وحید جلیلی
۳ ۱۰ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۳۳
شاگرد خان
عیب جامعه این است که 

همه دلشان می خواهد آدم مهمی باشند

وهیچ کس نمی خواهد فرد مفیدی باشد.
۱ ۰۵ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۰۲
شاگرد خان