خانم نعیمه اشراقی (نوه حضرت امام) میگوید: « در یکی از روزها که شستن ظروف به عهده من بود، احساس خستگی میکردم. برای همین، از خواهر خود خواستم که به جای من، آن مسؤلیت را انجام دهد؛ اما او ابا کرد. نزدیک ظهر، وقت نماز، حضرت امام برای تجدید وضو به آشپزخانه رفتند که به علت طولانی شدن غیبتشان نگران شدم و به جستجوی ایشان به آشپز خانه سر زدم. ناگاه متوجه شدم که امام تمام ظروف را شستهاند و فرمودند: «سخن تو را شنیدم و احساس کردم نوبت من است که ظرفها را بشویم.» و من، خجالت زده و شرمگین، تنها توانستم تشکر کنم.»[2]
خانم مرضیه حدیدهچی میگوید: «روزی بر حسب اتفاق، تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود. پس از صرف غذا و جمع کردن ظروف، دیدم آقا به آشپزخانه آمدند. چون وقت وضو گرفتنشان نبود، پرسیدم: «چرا به آشپزخانه آمدهاید؟» آقا فرمودند: «چون امروز، ظروف زیاد است، آمدهام کمکتان کنم.» ایشان این قدر رعایت حال و حقوق دیگران را میکردند.»[3]
شهید دستغیب صبحها به پیادهروی میرفت و از نسیم صبحگاهی استفاده میکرد. در راه بازگشت نان میخرید و به خانه میآمد. سپس چای و صبحانه را آماده میکرد و بچه ها را صدا میزد تا با هم صبحانه بخورند.[4]
همسر شهید دستغیب میگوید: «در امور زندگی به من اختیار تام داده بودند. هر کاری که انجام میدادم هیچ ایرادی نمیگرفتند، چون میدانستند که راه ما، راه خودشان و هدف ما یکی است.
با بچهها خیلی مهربان بودند. در اوقات فراغت، در حیاط با بچه ها قدم میزدند و آنگونه که بچهها و نوهها دلشان میخواست با آنها رفتار مینمودند. ایشان در کارهای خانه هم علاوه بر کارهای شخصی خود به ما کمک میکردند. به کرّات میگفتند: «من اجازه امر کردن را به خود نمیدهم.»
***
فرزند شهید میگوید: «ایشان در ایام مریضی مادران، از بچهها نگهداری میکردند. فراموش نمیکنم که حتی از نظافت بچهها اِبائی نداشتند یا حتی خودشان خانه را جارو میکردند.»[5]
آیتالله شهید بهشتی رحمه الله
حجت الاسلام مهدی اژهای میگوید: « پنجشنبهها که ساعت کار آقای بهشتی، زودتر از روزهای دیگر به پایان میرسید، به منزل میآمدند و پس از لحظاتی به بیرون میرفتند و خرید یک هفته منزل را انجام میدادند.
وقتی گوشت میخریدند، اصرار داشتند خودشان آن را قسمت قسمت کنند و هر چه خانم اصرار میکرد که: «شما خسته هستید و کار دارید، بگذارید ما این کار را بکنیم»، میگفتند: «نه. من هم باید در خانه کاری انجام بدهم، همه کارها را که نباید شما بکنید. من هم باید در کارِ خانه سهمی داشته باشم.»[6]
***
فرزند ایشان میگوید: «چون مادرم موفق نشده بود تحصیلات خود را تمام کند، پدرم[شهید بهشتی] برای او وقت میگذاشت و به او در یادگیری درسها کمک میکرد تا بتواند آماده شرکت در امتحانات باشد.»[7]
آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی رحمه الله
حجت الاسلام حاج محمد تهرانی میگوید: « همسر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، از سادات علویه بود. علاوه بر احترام زیادی که آقا برای ایشان قائل بودند، هر وقت که فرصت یاری پیدا میکرد، در خانه، یار و کمککار ایشان بودند؛ به طوری که چندین بار دیده شده بود که در آشپزخانه کار میکردند یا منزل را جارو میزدند.
***
اساساً ایشان به کسی زحمت نمیدادند. مخصوصاً در امور شخصی خویش تا آنجایی که میتوانستند و قدرت و توان داشتند، خودشان انجام میدادند. حتی نسبت به همسرشان نیز رعایت احترام را میکردند تا آنجا که از همسر خود نمیخواستند که مثلاً لباسهایشان را بشویند. بلکه این همسرشان بود که با توجه به اخلاق مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی، از ایشان میخواستند که لباسهایشان را برای شستن در اختیار ایشان بگذارند و باز هم ایشان به سادگی حاضر نمیشدند، مگر وقتی که احساس میکردند همسرشان با نیت و رضایت خاطر و بدون هیچگونه تکلف و زحمتی حاضر به انجام این کار هستند.
***
چندین بار بدون اطلاع کسی، خودشان کنار حوض میآمدند و با همان کهولت سن، مشغول شستن لباس های خویش میشدند که به محض اطلاع، همسرشان مانع میشدند. حتی گاهی میدیدم که جارو به دست گرفته و حیاط منزل را جارو میزنند و این در حالی بود که راه رفتن با عصا برایشان مشکل بود.[8]
-------------------------------------------------------
[1]. مهر و قهر، ص 25.
[2]. همان.
[3]. مهر و قهر، ص 43.
[4]. گلشن ابرار، ج 2، ص 878.
[5]. نسیم بهشت، ص 18، 19.
[6]. سیره شهید بهشتی، ص 73.
[7]. سیره شهید بهشتی، ص 100.
[8]. خاطراتی از آیینه اخلاق، ص 13.
منبع: مجله امان، شماره 35
گردآورنده : کانون مهدویت دانشگاه فردوسی مشهد
از شما بیننده گرامی درخواست میگردد
نظرات خود را چه موافق و چه مخالف در مورد هر مطلب نوشته و ارسال نمایید.
ارسال نظر از سوی شما نشانه احساس مسئولیت و تحلیل شما از مطالب وبلاگ میباشد.
لذا منتظر نظرات شما خواهیم بود.
یاعلی